نگاهی به «آرش» بیضایی؛ وطن و سهم انسان ایرانی در پاسداری از آن چیست؟
به گزارش خبرنگار مهر، محمد نجاری معاون مرکز نوآوری و توسعه فناوری پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در یادداشتی به بررسی موضوع وطن با نگاهی به نمایشنامه «آرش» اثر بهرام بیضایی پرداخت.
در این یادداشت آمده است:
«وطن در تیر آرش
نگاهی به نمایشنامه آرش اثر بهرام بیضایی
(این یادداشت به پاس جشن خجسته تیرگان، نماد پایداری و ایستادگی ایرانیان، تقدیم میشود به آرش کمانگیر و همه قهرمانان این سرزمین که برای پاسداری از کیان ایران، از جان و نام خویش گذشتند.)
جشن تیرگان (آبپاشان) در تیر روز از تیر ماه، برابر با ۱۳ تیر در گاهشمار زرتشتی و ۱۰ تیر در گاهشمار جلالی، برگزار میشود؛ جشنی که در گرامیداشت تیشتر، ستاره بارانآور فرهنگ ایرانی و امیدبخش بارش و پاکیست. در تواریخ سنتی، تیرگان روزی است که آرش کمانگیر تیرِ خود را از فراز البرز رها کرد تا مرز ایران را تعیین کند. ابوریحان بیرونی در آثارالباقیه مینویسد که این روز، یادآور پاسداشت مقام نویسندگان نیز بوده است؛ آنان که مرزهای اندیشه را رسم میکنند. در این روز، بازخوانی نمایشنامه «آرش» اثر بهرام بیضایی، نه فقط یادآوری یک اسطوره کهن، که مرور دوباره پرسشی زنده است: وطن چیست و سهم انسان ایرانی در پاسداری از آن کدام است؟
۱. مقدمه
نمایشنامه «آرش» نوشته بهرام بیضایی یکی از برجستهترین آثار ادبیات نمایشی ایران است که به موضوع وطن، هویت ایرانی و فداکاری در موقعیت بحرانی جنگ میپردازد.
بیضایی با نگاهی اسطورهگرایانه اما نو، مفهومی عمیق و تراژیک از وطن را بازآفرینی میکند. او ایران را نه در مرزهای خاکی که در جانِ مردمانش جستوجو میکند؛ در جانِ آن کسی که میداند با کشیدنِ تیرِ رهایی، پایانِ خویش را نیز رقم میزند.
این یادداشت به بررسی مفهوم وطن و انسان ایرانی در بستر جنگ، با تمرکز بر نمایشنامه «آرش» اثر بهرام بیضایی میپردازد.
۱. وطن در «آرش»
در نمایشنامه/ برخوانی «آرش»، وطن نه تنها یک مکان جغرافیایی، بلکه نمادی از هویت، فرهنگ و اتحاد جمعی است. ایرانِ بیضایی مفهومی انتزاعی نیست. او آن را بر شانههای آرشهایی تعریف میکند که جان میسپارند تا مرز، معنا یابد؛ مرزی که نه تنها از خاک، که از فریاد، امید و ایثار ساخته شده است. در چُنین چارچوبی، «وطن» نه صرفا جغرافیا است و نه قدرت؛ وطن، حضور جمعیِ مردمانی است که با مرگِ یک تن، به حیاتِ خویش ادامه میدهند.
وطن در این اثر به عنوان ارزشی مقدس و متعالی ترسیم میشود که انسان ایرانی برای حفظ آن حاضر به فداکاری است. آرش، شخصیت اصلی، با پرتاب تیر خود مرزهای سرزمین ایران را تعیین میکند، اما این عمل با بهای جان او تمام میشود. وطن در اینجا چیزی فراتر از خاک است؛ وطن یک آرمان است که در قلب و روح مردم ریشه دارد و برای حفظ آن، انسان ایرانی حتی از جان و آبروی خود میگذرد. بیضایی با استفاده از اسطوره آرش، مفهوم وطن را به عنوان یک نیروی محرکه برای مقاومت و ایستادگی در برابر دشمنان خارجی نشان میدهد. در موقعیت جنگی، وطن به عنوان عاملی وحدتبخش عمل میکند که افراد را، فارغ از تفاوتِ دیدگاهها و جایگاهها، به هم پیوند میدهد. این وحدت در صحنههای گفتگوی مردم عادی و آرش در نمایشنامه به خوبی دیده میشود، جایی که حس مشترک تعلق به سرزمین، همه را به سوی هدفی واحد سوق میدهد.
۲. انسان ایرانی در موقعیت جنگی
در نمایشنامه «آرش»، بهرام بیضایی بازخوانیای خلاقانه و امروزی از یکی از کهنترین اسطورههای ایرانی را پیش میکشد اما آنچه این بازخوانی را از روایتهای رایج جدا میکند، نه صرفا شیوه پرداخت یا زبان شاعرانه اثر، که جایگاه انسان ایرانی در کشاکش سرنوشت است. بیضایی در این نمایش، نه به دنبال بازآفرینی صرف یک اسطوره، بلکه در پی واکاوی معنای وطن برای انسانِ ایرانی در لحظه بحران و ایثار است. انسان ایرانی در «آرش» به صورت فردی ترسیم میشود که در مواجهه با بحران جنگ، با انتخابی دشوار روبهرو است: تسلیم یا مقاومت؟!
آرش بهعنوان نماد انسان ایرانی، تجلی شجاعت، ایثار و ارادهای است که در لحظاتِ حساسِ تاریخی، سرنوشت ملت را رقم میزند. او نه قهرمانی اسطورهای و دستنیافتنی، بلکه انسانی از میان مردم است که با آگاهی از مرگ خود، برای حفظ استقلال و عزت سرزمینش اقدام میکند.
بیضایی در این اثر، انسان ایرانی را موجودی پیچیده نشان میدهد که در عین آگاهی از سختیها و محدودیتها، به ارزشهای والای انسانی و ملی پایبند است. آرش با چالشهای درونی و بیرونی مواجه است: از یک سو، فشار دشمن خارجی و از سوی دیگر، تردیدها و ترسهای درونی اما آنچه او را متمایز میکند، انتخاب آگاهانه برای فداکاری است، انتخابی که نه از سر اجبار، بلکه از عشق به وطن و مردم ناشی میشود.
«آرش» نمایشی است در قالب برخوانی؛ ساختاری آیینی که در آن روایت، نه از زبان شخصیتهای مستقل، که از زبان روایتگر/ روایتگران بینام، پیش میرود.
روایتگران، با نغمهای جمعی و گاه متضاد، داستان آرش را بازمیسازند؛ مردی که در میانه جنگی فرساینده و نابرابر میان ایران و توران، داوطلب/ مجبور میشود تا با پرتاب تیری مرزها را تعیین کند؛ تیری که جانِ او را با خود خواهد برد.
این روایتِ بهظاهر ساده، در فرم بیضاییوار، بدل میشود به زمزمهای پیچیده درباره انسان ایرانی: انسانی تنها، بیپناه، بینام اما مکلف. بیضایی آرش را نه اسطورهای فراانسانی، که انسانی آگاه و فانی نشان میدهد؛ کسی که میداند با پرتاب تیر، خواهد مُرد، و با این مرگ، ملت/ وطن او خواهد زیست.
در پس این روایت، بیضایی تصویری از وطن ارائه میدهد که ریشه در مسئولیت دارد. ایران در این نمایش، جغرافیایی خونین و خسته از جنگی تحمیلی است اما فراتر از خاک و مرز، ایران بدل میشود به موقعیتی اخلاقی؛ جایی که تصمیم یک تن، بر سرنوشتِ جمع اثر میگذارد. در لحظهای که فرمانروایان، جز سازش یا ویرانی راهی پیش نمیگذارند، آرش راه سومی میگشاید: ایثار.
در این میان، شکل برخوانی نیز بر مضمون اثر تأکیدی دوچندان میبخشد. روایتگران، با واگویههایشان، نهتنها راوی آرش، که راوی وجدان جمعیِ یک ملتند؛ آنان که تماشاگر قربانی شدن قهرمان هستند و در عین حال، حامل صدای او. این شکل روایت، مخاطب را از موقعیت تماشاچی خارج کرده، به بخشی از آیین بدل میکند؛ آیینی برای بهیادآوردن، برای درک مسئولیت، و برای سوگواریِ آرام و بیغرور.
۳.آرش و ایثار برای وطن
آرش بیضایی، قهرمانِ پرهیاهو نیست؛ او مردی است از مردم، بینام، بیقاب، بیادعا. انگار که فرد، در برابر مفهوم وطن، تنها جزئی از یک کل است؛ و این کل، آن چیزی است که ایران را میسازد. آرش در نمایشنامه بهعنوان تجلی روح ایرانی، با پرتاب تیری که مرز ایران را مشخص میکند، جان خود را فدا میکند. این فداکاری نمادی از تعهد انسان ایرانی به حفظ هویت و استقلال سرزمین است.
نتیجهگیری
فرم برخوانی، آیین سوگواری و امید است؛ روایتگران، همزمان راوی و شاهدند، و تماشاگر را نیز به حلقه این یادآوری میکشانند. بیضایی با این فرم، گذشته را از موزه اسطوره بیرون میکشد و به امروز پیوند میزند.
نمایشنامه «آرش» بهرام بیضایی اثری است که وطن را بهعنوان قلب تپنده هویت ایرانی و انسان ایرانی را به عنوان نگهبان این هویت به تصویر میکشد. در موقعیت جنگی، وطن بهعنوان یک آرمان و انسان ایرانی به عنوان قهرمانِ فداکاری برای حفظ این آرمان، در مرکز روایت قرار دارند. بیضایی با زبانی شاعرانه و در عین حال عمیق، نشان میدهد که عشق به وطن و ایثار برای آن، نهتنها یک انتخاب، بلکه بخشی از ذات انسان ایرانی است که در لحظات بحرانی تاریخ، خود را به اثبات میرساند.
بیضایی در «آرش»، با زبانی آیینی و نمایشی، بازگشت به سرچشمههای هویت ایرانی را پیشنهاد میکند. او از اسطوره بهره میگیرد تا امروز را تبیین کند؛ و در این تبیین، ایران نه زمینی محصور، که افقی بیپایان از فداکاری، مسئولیت و آگاهی است.
بیضایی در «آرش»، نشان میدهد که در موقعیت جنگی، انسان ایرانی نهتنها برای بقا، بلکه برای معنا بخشیدن به زندگی خود و آیندگان میجنگد. در روزگار پُرتلاطم و بیثباتی سیاستهای جهان، بیضایی به ما یادآور میشود که هر نسل، نیاز به آرشی دارد؛ آرشی که تیرش نه برای جنگ، که برای تعیین امید پرتاب میشود. در واقع تیر آرش تنها یک شیء نیست؛ بلکه نمادی از اراده، امید و آیندهای است که با ایثار ساخته میشود.
بیضایی در «آرش» نه در پی بازسازی گذشته، که در تلاش برای گفتگو با اکنون است؛ اکنونی که در آن، وطن بار دیگر گرفتار جنگهای نابرابر است و انسان ایرانی در برابر پرسشی ایستاده است که فراتر از سیاست، یک موقعیت اخلاقی است: آیا هنوز آرشی هست که جان بسپارد، تا وطن در آرامش بماند؟»
نظرات کاربران