Productivity Puzzle؛ نوآوری و رشد
تصور کنید فناوریهایی که قرار بود کارها را سادهتر کنند، خود تبدیل به معمایی شدهاند که رشد بهرهوری را قفل کرده است. این مقاله میکوشد پاسخی عملی برای «معمای رشد بهرهوری؛ نوآوری و رشد» ارائه کند و مسیرهای ملموسی را نشان دهد که نوآوری بتواند به رشد اقتصادی واقعی بدل شود. بهجای پذیرفتن این فرض که تنها سرمایهگذاری در سختافزار کافی است، میپرسیم کدام موانع ساختاری، ضعفهای نهادی و کمبود مهارتها مانع از ترجمه فناوری به افزایش کارآیی میشوند و چگونه میتوان این گلوگاهها را باز کرد. مسیر تحلیل ما شامل سه محور است: سنجش دقیق رشد بهرهوری، نقش اقتصاد دانشبنیان در شتابدهی به نوآوری و ابزارهای مدیریتی که شرکتها برای تبدیل ایده به محصول نیاز دارند. ترکیب مثالهای واقعی، شاخصهای قابل اتکا و بستههای سیاستی هدفمند قرار است خواننده را از تحلیل به اقدام هدایت کند—از اصلاح چارچوبهای مالی تا طراحی مشوقهای مبتنی بر دانش و ایجاد زیستبومهای محلی نوآور. به شاخصهایی چون بهرهوری کل عوامل تولید، بهرهوری نیروی کار و سهم محصولات جدید در فروش میپردازیم و مثالهایی از سیاستها را بررسی میکنیم تا درسهای عینی بیرون آید. ادامه مطلب ابزارها و توصیههای عملی برای مدیران و سیاستگذاران کارآمد ارائه میدهد. همچنین رابطه میان فناوری و بهرهوری و نقش آن در رشد اقتصادی بهصراحت بررسی خواهد شد.
معمای رشد بهرهوری
رسیدن به رشد بهرهوری در دهههای اخیر برای بسیاری از اقتصادها شبیه پازل حلنشدهای بوده که فناوریهای نو وعده آن را دادهاند اما تحقق آن نامتوازن باقی مانده است. در برخی بخشها افزایش سرمایهگذاری در سختافزارهای پیشرفته بهبود واضحی در تولید سرانه ایجاد کرده اما در خدمات و صنایع پیچیده، ارتقای کیفیت و کاربرد صحیح تکنولوژی معمولاً با تاخیر رخ میدهد. برای تحلیل این شکاف باید تفکیک بین افزایندگی تولید خام و افزایش کارآیی مستمر انجام شود؛ اولی میتواند موقتی و وابسته به عوامل بیرونی باشد و دومی نیازمند تغییرات نهادی، سرمایه انسانی و مدیریت فرآیندهاست. «مجله آفتاب اقتصاد» در پوششهای تحلیلی خود بارها نشان داده که تنها انتقال فناوری کافی نیست و پیوند میان نوآوری، سرمایهگذاری انسانی و بازارهای رقابتی تعیینکننده سرعت پیشرفت است. در ادامه، چارچوبهایی عملی و مثالهایی مشخص برای بازتعریف این معما بررسی میشود تا سیاستگذاران و مدیران به قدمهای ملموسی دست پیدا کنند.
اگر به دنبال مطالب مشابه دیگری هستید، به سایت آفتاب اقتصاد حتما سربزنید.
عوامل ساختاری که رشد اقتصادی را کُند میکنند
کندی در رشد اقتصادی معمولاً از ترکیب چند عامل ساختاری ناشی میشود که در رفتار سرمایه و کار نقش تعیینکننده دارند: موانع ورود به بازار که رقابت را تضعیف میکنند، نقص در بازارهای مالی که سرمایهگذاری بلندمدت در نوآوری را محدود میکند، و ناکافی بودن ظرفیت آموزشی برای انتقال مهارتهای فناورانه به نیروی کار. علاوه بر این، توزیع ناکارآمد منابع بین بخشهای مولد و غیرمولد میتواند بازده کل سرمایه را پایین آورد و انگیزه شرکتها برای نوآوری را کاهش دهد. سیاستهایی که صرفاً بر سرمایهگذاری فیزیکی تاکید دارند بدون اصلاح چارچوب نهادی و بهبود کیفیت حاکمیت شرکتی اغلب نتایج محدودی تولید میکنند. شناسایی موانع خاص هر اقتصاد، مانند فرسایش سرمایه انسانی یا ضعف زیرساختهای دادهای، امکان طراحی بستههای سیاستی هدفمند را فراهم میآورد.
نقش اقتصاد دانشبنیان در بازتعریف فناوری و بهرهوری
اقتصاد دانشبنیان ابزار قدرتمندی برای تبدیل نوآوری به رشد پایدار فراهم میآورد، زیرا ارزش افزوده در این اقتصاد کمتر از طریق افزایش حجم سرمایه و بیشتر از طریق بهینهسازی دانش به دست میآید. هنگامی که شرکتها مدلهای کسبوکار مبتنی بر داده، مالکیت فکری و شبکههای همکاری علمی را در ساختار خود جای میدهند، امکان ارتقای فناوری و بهرهوری در بازههای کوتاهتر فراهم میشود. بهعنوان مثال، یک خوشه فناوری کوچک در استان یا شهر میتواند با ایجاد پیوند میان دانشگاه، استارتاپها و صنایع، چرخه یادگیری را تسریع کند و الگوهای اشتغال تخصصی را توسعه دهد. در محیطهای با اطلاعات ناکامل، نقش سیاستهای تشویقی مانند اعتبارات مالیاتی تحقیق و توسعه و صندوقهای سرمایهگذاری تخصصی برجسته میشود تا هزینههای پیشرقابتی برای واحدهای نوآور کاهش یابد. در کنار اینها، اندازهگیری دقیق خروجیهای دانشبنیان و توسعه بازارهای تخصصی خدمات فنی ضروری است تا فناوری و بهرهوری بهصورت همزمان رشد کنند.
ابزارهای عملی برای مدیریت نوآوری در شرکتها
برای تبدیل ایدههای نو به خروجیهای اقتصادی ملموس، شرکتها نیازمند چارچوبهای مشخصی در مدیریت نوآوری هستند که از سطح راهبردی تا اجرایی قابل پیادهسازی باشد. اولین ابزار، تعریف فرآیندهای شفاف برای ارزیابی و اولویتبندی پروژههاست که میتواند با استفاده از متریکهای بازگشت سرمایه نوآوری، ریسک فناورانه و تناسب با استراتژی کسبوکار انجام شود. دوم، ایجاد تیمهای بینرشتهای و محیط آزمایشی داخلی کمک میکند تا نمونههای اولیه سریعتر تولید و آزمون شوند. سوم، نظام انگیزشی مبتنی بر شاخصهای عملکرد نوآورانه — نه صرفاً فروش یا بهرهوری کوتاهمدت — انگیزه کارکنان برای مشارکت در پروژههای بلندمدت را افزایش میدهد. مثال عملی: شرکت تولیدی متوسطی که با پیادهسازی سیستم مدیریت ایده و تخصیص بودجه آزمایشی معادل پنج درصد از درآمد برای نمونههای اولیه، توانست چرخه توسعه محصول را از ۱۸ به ۹ ماه کاهش دهد و همزمان هزینه تولید را ۱۲ درصد کاهش دهد. این شیوهها نشان میدهند که مدیریت نوآوری ابزارمند و تکرارشونده میتواند تفاوت ملموسی در عملکرد بنگاه ایجاد کند.
شاخصها و اندازهگیری صحیح رشد بهرهوری در سطح ملی و شرکتی
اندازهگیری درست رشد بهرهوری مستلزم استفاده از شاخصهای چندبعدی است تا تصویر کاملتری از کارایی منابع ارائه شود؛ اتکا صرف به تولید سرانه یا خروجی ناخالص ممکن است تغییرات کیفیتی را نادیده بگیرد. ابزارهای کلیدی شامل بهرهوری نیروی کار (خروجی بر ساعت کار)، بهرهوری کل عوامل تولید (TFP یا MFP)، و شاخصهای کیفیت محصول و خدمات میشود که میتوانند از طریق نمونهگیری و دادههای تراکنشی بهدست آیند. در سطح شرکتی، ترکیب دادههای حسابداری با شاخصهای نوآوری مانند تعداد پتنت، سرعت تجاریسازی و سهم محصولات جدید در فروش، لازمه تحلیل دقیق است. استفاده از دادههای اداری و مالیاتی برای تولید حسابهای بهروزتر میتواند به سیاستگذاران کمک کند تا اثر سیاستها بر رشد بهرهوری را با دقت بیشتری رصد کنند و اصلاحات لازم را سریعتر اعمال نمایند.
سیاستگذاری و سرمایهگذاری هدفمند برای تشدید رشد اقتصادی و نوآوری
برای تشدید رشد اقتصادی و پشتیبانی از چرخه نوآوری لازم است سیاستگذاریها همزمان روی تقویت تقاضا برای نوآوری، تسهیل تامین مالی بلندمدت و ارتقای مهارتهای نیروی کار تمرکز کنند. از جمله اقدامات اثربخش میتوان به تخصیص اعتبارات مالیاتی برای فعالیتهای تحقیق و توسعه، تعریف بازارهای دولتی آزمایشی برای خرید نوآوریهای بومی و ایجاد زونهای فناوری با زیرساخت دادهای قوی اشاره کرد. همچنین سرمایهگذاری در آموزش مهارتهای دیجیتال و کارآفرینی، همراه با ایجاد کانالهای انتقال فناوری از دانشگاه به صنعت، سرعت تبدیل دانش به محصول را افزایش میدهد. «مجله آفتاب اقتصاد» در تحلیلهای خود پیشنهاد داده که ترکیب محرکهای مالی با اصلاحات نهادی مانند تسهیل ثبت شرکت و حفاظت از حقوق مالکیت فکری، امکان جذب سرمایهگذاران مخاطرهپذیر را بهبود میبخشد و بازارهای نوآورانه را بزرگتر میسازد. این نوع بستههای سیاستی باید بر مبنای شواهد محلی طراحی شده و با مکانیزمهای ارزیابی عملکرد بهروزرسانی شوند تا منابع به سراغ پروژههایی بروند که بیشترین پتانسیل ایجاد رشد بلندمدت را دارند.
مقالات مشابه بیشتری را از اینجا بخوانید.
گشودن قفل بهرهوری: نقشه عمل برای تبدیل نوآوری به رشد اقتصادی
تمرکز هدفمند روی سه ضلعِ اندازهگیری دقیق، اقتصاد دانشبنیان و مدیریت نوآوری، مسیر مشخصی برای خروج از پازل بهرهوری ترسیم میکند. ابتدا باید با ترکیب شاخصهای TFP، بهرهوری نیروی کار و دادههای تراکنشی تصویری واقعی از کارآیی بهدست آورد تا سیاستها بر مبنای شواهد طراحی شوند. سپس سرمایهگذاریها را به سمت ظرفیتسازی دانش و شبکهسازی دانشگاه-صنعت هدایت کنید تا نوآوری سریعتر به محصول تبدیل شود. در سطح بنگاه، پیادهسازی فرآیندهای ارزیابی پروژه، صندوقهای آزمایشی داخلی و نظامهای انگیزشی مبتنی بر شاخصهای نوآوری، چرخه توسعه را کوتاه و هزینههای تجاریسازی را کاهش میدهد. اقدامهای کوتاهمدت شامل راهاندازی پایلوتهای محلی، تخصیص اعتبارات مالیاتی تحقیق و توسعه و برنامههای مهارتافزایی دیجیتال است؛ میانمدتتر، تقویت زیرساختهای دادهای و توسعه بازارهای سرمایه مخاطرهپذیر. مزیت این رویکرد ترکیبی، افزایش پایدار بهرهوری و انتقال سرمایه به پروژههایی است که واقعا ارزش افزوده تولید میکنند. برای موفقیت، هر اقدام باید با شاخصهای روشن سنجیده و بازطراحی شود. نوآوری تنها زمانی به موتور رشد بدل میشود که با معیار، مهارت و ساختار همراه گردد.
ما در تیم خود تجربه کردیم که حتی با سرمایهگذاری بالا در ابزارهای دیجیتال، بدون فرآیند ارزیابی و نظام انگیزشی، بهبود بهرهوری کوتاهمدت هم حاصل نمیشود. مقاله این نکته را به خوبی تبیین کرده است.
مهسا، دقیقاً همین تجربهای است که مقاله به آن اشاره دارد؛ ابزارهای دیجیتال بدون ساختار مدیریتی و انگیزهدهی مناسب نمیتوانند بهرهوری را بهبود دهند.